نیکا ,نفس خاله نیکا ,نفس خاله ، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره
وبلاگ نفس خالهوبلاگ نفس خاله، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

نیکا , عشـــــــــــــــــــق خاله

نیکا 5 ماهه میشود...

5 ماهگیت مبارک عسل خاله شما فردا 93/12/22 5 ماهت تموم میشه و 26 اسفند میتونی غذاهایی که دکتر بهت میده رو بخوری امیدوارم 50000000000000000 ساله بشی عسلم شما از شنبه 93/12/16 میتونی برای چند ثانیه بدون کمک بشینی ..افرین به گل دختری ما   هنوز نیم غلت میزنی   امروز 93/12/21 برای اولین بار لاک زدیم برات.خیلی ناز شدی گلم . هی سرتو مینداختی پایین پاهاتو نگاه میکردی البته به خاطر اینکه پاهای نازت ناخنای کوچولویی داشت خیلی تمیز نتونستیم بزنیم   عزیز دلم چرا تو دمر خوابیدنو دوست نداری ؟؟ هرکاری میکنیم که دمر بخوابی که کم کم چهار دست و پا راه بیافتی شروع میکنی به گریه . جدیدا میتونی پا...
21 اسفند 1393

عسل خاله

سلام عزیز دلم  و دوستان گل نفس خاله هر روز که میگذره برام عزیز تر میشی .... هر روزی که نمی بینمت دلم میگیره ...عزیزدلم خیــــــــــــــــــــــــلی دوستت دارم. این چند روز یکم اذیت کار شدی .بیشتر از قبل گریه می کنی . و تو که همیشه شبا میخوابیدی و بیدار نمی شدی الان بعضی شب ها همش گریه می کنی نمی خوابی نیکا خانم احتمالات  نشون میده شما داری دندون در میاری .البته هنوز معلوم نیست.فقط آب دهنت خییییییییییلی میره. و مامان من می گه این بی خوابیای شبت به خاطر دندون درآوردنته .حتما اذیت میشی گلم جدیدا بیشتر میتونی بایستی .و نشستن به خوابیدن ، وایستادن رو به نشستن ترجیح میدی .هنوز یه نصفه غلت میزنی .دمر هم که میزاریمت یه...
8 اسفند 1393

نیکا 4 ماهه شد

سلام عســـــــــل خاله.... 4 ماهگیت مبارک نفس خاله چهارشنبه 93/11/22 4 ماهت شد گلم ببخشید تاخیر داشتم تو تبریکش امیدوارم 4000000000000 ساله بشی ناز خاله . دیروز 93/11/23 رفتی واکسن 4 ماهگی تو زدی. موقع زدن واکسن که فقط جیغ کشیدی ولی گریه نکردی.از صبح تا عصر هم آروم بودی.اما از ساعت 6و نیم ، هفت گریه هات شروع شد انگار تازه دردش و متوجه شده باشی.دیشب موندین خونه ی ما چون یه کوچولو تب کردی و مامانت ترسیده بود .اما خدا رو شکر خیلی زود خوب شد . رفتی بهداشت واسه ی واکسن .اونجا قد و وزن و دور سرتم گرفتن.قدت 64 ، وزنت 6100 یکم از حد طبیعی پایین تره و دور سرتم 43 .عزیز خاله یه کوچولو تپل شو دیگه .میخوای باربی بمونی؟؟...
24 بهمن 1393

اتفاقات اخیر

سلام عروسک خاله از اول بخوام شروع کنم چون خیلی وقته ننوشتم یادم نمیاد همشو .ببخشید عزیزدلم . خوب اول از همه .روزای اول بهمن مامانت بردت آتلیه و از همه قشنگ ترش اینه که آتلیه ای که رفتی هم اسم خودته.یعنی نیکا. مامانت تصمیم گرفته همه ی عکساتو اینجا بیاد بگیره.عکساتو 25 بهمن تحویل میدن. بعد از اونم .اولین تولد پدر من بود که تو توش حضور داشتی عسلم .تولد پدربزرگت 9/بهمنه.ولی خوب ما 10/بهمن جشن گرفتیم.اول برای شام رفتیم رستوران .که اونجا تقریبا همشو خوابیدی .بعدم اومدیم خونه که کیکو بخوریم که تو حسابی سرحال شده بودی .از شمعا خوشت اومده بود.  وقتی هم میخواستیم بریم شروع کرده بودی به سر و صدا و نمیشد ازت دل کند.خلاصه که شب خوبی بود .م...
17 بهمن 1393

100 روزگی نیکا

عسلک خاله سلام  , و دوستای خوبمون دیروز یعنی 93/11/2 نیکا خانومی 100 روزش شد!!!! 100 روزگیت مبــــــــــــــــــــــــــــــــــــارک جیگرم.ایشالله 100 ساله بشی  دیشب به مناسبت 100 روزگی نیکا عسلی رفتیم با دخترعموی من وهمسرشون شام خوردیم.خیلی هم خوش گذشت .ولی نیکایی انگار میفهمه ما داریم غذا میخوریم!! با هر قاشقی از غذا که ما میبریم سمت دهنمون نیکا هم با چشماش اونو دنبال میکنه  نیکا جدیدا وقتی براش شکلک دربیاریم از خنده قهقهه میزنه .آخراشم که دیگه خندش نمیاد جیغ میزنه وقتی اینجوری میخنده اینقدر خوردنی میشه که نگووووووو ..... نیکا خیلی هم مامانی شده ...قبلا مامانش میتونست اونو بزاره پیش ما اگه کار داشت . ول...
3 بهمن 1393

سومین ماهگرد نیکا هم از راه رسید

سلام جیگرم ! و دوستای خوبم  دیروز نیکا خانوم گل ما سه ماهه شد (93/10/22)  قربونت برم الهی نفسم ایشالله 300 ساله بشی  نیکا این چند روز پیشرفتای جدیدی داشته : مثلا یه بار که مامانش نشسته بود و نیکا هم بغلش بود دستاشو گذاشته بود رو هم نیکا هم دقیقا همین کار کرده .دیگه از اون روز نیکایی مثل خانوما همین که تو بغل میشینه دستاشو میزاره رو هم هی بهشون نگاه میکنه  دیگه این که ، جدیدا وقتی نیکا رو رو پاهاش نگه داریم پاهاشو میزنه زمین  . یه ماهی که باید گوشواره های طبی شو می انداخت تموم شده و میتونه گوشواره هایی که خاله اش   براش خریده رو بندازه. ولی وروجک جدیدا خیلی صدای گریه ...
23 دی 1393

رفتارهای نیکای عزیزم

سلام عزیز دل خاله ، عروسکم. این روزا که من امتحان دارم کمترمیتونم پیشت باشم وقتی خونه ی ماایی و با وجود تو درس خوندن خیلی سخته و دلم آب میشه برای اینکه پیش تو باشم و باهات حرف بزنم گلکم.... یه تازگی داریم باهات تمرین های جدید میکنیم. مثلا دمر میخوابونیمت و دستامون به کف پاهات میزنیم تا بتونی خودتو به جلو بکشی تا کم کم چهادست و پا رفتنو یاد بگیری . البته تو که از قبل با پاهات خودتو هل میدادی. ولی به صورت دمر تا حالا این کارو نکرده بودی. کلی هم که شدی همدم خاله ات. بعضی وقتا تنهایی پیش من میمونی .منم کلی دلمو صابون میزنم که آخ جون الان با نیکا بازی میکنم ولی نمیدونم چرا همین که پیش من میمونی همش میخوابی وروجــــــــــک . دیگه...
12 دی 1393