رفتارهای نیکای عزیزم
سلام عزیز دل خاله ، عروسکم.
این روزا که من امتحان دارم کمترمیتونم پیشت باشم وقتی خونه ی ماایی و با وجود تو درس خوندن خیلی سخته و دلم آب میشه برای اینکه پیش تو باشم و باهات حرف بزنم گلکم....
یه تازگی داریم باهات تمرین های جدید میکنیم.مثلا دمر میخوابونیمت و دستامون به کف پاهات میزنیم تا بتونی خودتو به جلو بکشی تا کم کم چهادست و پا رفتنو یاد بگیری . البته تو که از قبل با پاهات خودتو هل میدادی. ولی به صورت دمر تا حالا این کارو نکرده بودی.
کلی هم که شدی همدم خاله ات. بعضی وقتا تنهایی پیش من میمونی .منم کلی دلمو صابون میزنم که آخ جون الان با نیکا بازی میکنم ولی نمیدونم چرا همین که پیش من میمونی همش میخوابی وروجــــــــــک .
دیگه اینکه وقتی باهات حرف میزنیم باید بدون نفس گیری و استراحت صحبت کنیم.وگرنه قیافتو یه جوری میکنی که مثلا داری گریه میکنی ولی واقعا گریه نیست.از الان داری ما رو سرکار میزاری شیطون بلا.
کلی هم ددری و بغلی شدی نازگلم.
نیکا خانوم با کمک بابای من نشسته .قربونت برم الهی اینقدر تعجب کردیاااا
نیکا خانومی تو کوله پشتی خاله اش!! می خواست با من بیاد مدرسه ولی خوب تو کوله پشتیم جا نمیشد سرش میموند بیرون از کسب علم و دانش 7 سال دور موند !!!!!!
خداحافظ