نیکا داره یه دندون...
سلام نیکا خانومیییییییییی
خبـــــــــــــــــــــــــــر دارم
نیکا خانوم اولین مرواریدش دراومده
روز سه شنبه 94/2/15 نیکا شب تاومد پیش ما بمونه اما انقدر که بیقرار بود مجبور شدیم ساعت 2 نصفه شب برش گردونیم پیش مامانش چون فکر میکردیم دلتنگ مامانشه اما ما بی خبر بودیم که یکی از مرواریدای نیکا خانوم داشته تلاش میکرده تا دربیاد. فرداش 94/2/16 من وقتی داشتم چای دم میکردم و نیکا عسلی درحال راه رفتن تو روروئکش تو آشپزخونه بود مرواریدشو دیدماینقدر خوشـــــــــــــــــــــــــــــحال شدم که نگووووووووو.فرداش هم وسایل آش دندونی گزفتیم و جمعه یعنی94/2/18 مشغول پختن آش شدیم .مامان و مادربزرگ من مشغول آشپزی بودن و من و مامان نیکا مسئول درست کردن شگون ظرف های آش .اما نیکا یکم اذیت شد چون کسی نمی تونست به نیکا رسیدگی کنه .
از آش به نیکا هم دادیم زیاد نخورد اما فکر کنم که دوست داشت.آش ها رو پخش کردیم برای فامیل های درجه 1 و طبق رسممون یه گردنبند با 32 دونه گندم نیم پز آش درست کردیم که باید به تخت نیکا عسلی آویزون کنیم.
نیکا داره یه دندون قند میخوره از قندون
فرشته ای مهربون آورده براش یه دندون
آش بخورید نوش جون آش دندون نیکا جون
آش دندونی نیکا و گردنبندی که گفتم و قاشقایی که شکون روش بود
متن شکون
نیکا و آش و قاشقش
خدانگهدار عسلم