دلنوشته خاله جون و ....
سلام عزیز خاله ........
وبقیه دوستان
این روزا خیلی شیطون شدی تمام مدت توی شکم مامانت تکون میخوری و مامانت خیلی ذوق میکنه
گاهی وقتا منم موقع تکونات دستم رو میذارم تا حست کنم
اگه بدونی وقتی یه جورایی پاهات یا کلن لگدهاتو حس میکنم چقدر حس قشنگیه
اولین بار که لگدهاتو کف دستم حس کردم واقعا به سختی جلوی بغضمو گرفتم
دیگه واقعا صبر کردن سخته.......
یه بار رفته بودیم بیرون تا برات لباس بخریم ......
یه سرهمی بود خیلی قشنگ بود من عاشقش شدم ......
به زور گفتم باید اینو بخریم و خریدیمش .......
توی ماشین دراورم از تو ساک تا نگاش کنم بی اختیار اشکام سرازیر شد و واقعا نمیدوم چرا......
اینم عکس اون سرهمی من واقعا دوستش دارم و دلم می خواد روز به دنیا اومدنش اینو تنش کنن
واااااااااااای خدا جوراباشو نگاه کنید!!!!!!!!!!!!!!
روشم نوشته کی منو دوست داره؟!
خوب معلومه عزییییییییییزم من دوست دارررررررررررم
اونم به اندازه ی جونمدورت بگردم
در ضمن اینم بگو که پادری اتاق عشق خاله هم دست باف خودمه
هنوز نموم نشده ولی تا 3,4روز دیگه تمومه
تموم شد عکسش رو میزارم