این روزا....
سلام عزیز دل خاله .ببخشید که این روزا زیاد نمیام وبلاگت .البته دلیلش به خودت مربوط میشه .چون همین که لپ تاپو دست یکی از ماها ببینی گیر میدی که کلیپای پیرمرد مهربون ببینی .الانم که دارم برات مینویسم تو حواست جای دیگه ست که اجازه دادی از لپ تاپ استفاده کنم .راستش دیگه تقریبا من تمام شعرای پیرمرد مهربونو حفظم و وقتی که پیرمرد مهربون پلی میشه منم باهاش میخونم
بازم با تاخیر باید بهت دو تا ماهگردو تبریک بگم .19 ماهگیت که 22/اردیبهشت/95 بود .و 20 ماهگیت که 22/خرداد/95 بود .که دقیقا بین این دوتا ماهگردت من بیچاره مشغول امتحانای خرداد بودم و وقت نداشتم بیام وبلاگت .ایشالله که همیشه سالم و خوشحال باشی عزیزدل من
به گوش میگی جوش به شیر میگی جیشبه رنگ آبی میگی اَبی .به خاله میگی آله .به آب جدیدا میگی آپ .به پایین میگی مایین .به پرنده میگی پـــَ .به باد میگی باه باه .به بادکنک میگی باد.به تاب و دوچرخه میگی داب داب .به عکس میگی عَتس .به لب میگی بِلَب .به ستاره میگی دار .به ماه و ماهی هردوشو میگی مااااه (هـــ شو خییییلی قوی میگی).به خرگوش میگی هَگوشششش .به کفش میگی دَبش .فعلا فقط کلمه میگی هنوز جمله نمیتونی بگی
شیرین کاریات: کلا وقتی از چیزی خوشت بیاد دماغتو چین میدی میخندی .خییییییییلی قندون میشی .وقتی میگیم میخوایم ازت عکس بگیریمم همین کارو میکنی .بعضی صبح ها که از خواب بیدار میشی .الکی چشماتو میبندی فشاااااار میدی پلکاتو ینی خوابیدی مائم باید بگیم عه نیکا خوابید که !!!! بعد تو چشماتو باز میکنی و میخندی .یه خرگوش داری خونه ی ما که عاشقشی و همین میرسی اونو میاری میگیری بغلت هی نازش میکنی بوسش میکنی پیش پیشش مکنی .بعد میزاریش رو تخت میگی لالا .یه کلیپای آموزشی تلویزیون داره اسمش sing with me هست .تمام حرکاتشونو بلدی باهاشون انجام میدی .
1/تیر تولد بابات بود .که ما افطار خونه ی شما بودیم .دیگه هرکاری که فکرشو بکنی کردی .خامه ی کیکو با انگشت میخوردی .آلبالوآ رو میریختی رو کیک .موقع عکس انداختن هی غر میزدی پارازیت مینداختی .پاکت کادو رو انداختی زیر مبل کلی گشتن تا پیدا شد .خلاصه فکر کنم کلی انرژی تخلیه کردی .
امروز 5/تیر/95 هستش و تو یک سال و هشت ماه و 14 روزته ومامانت از دیشب پروژه از شیر گرفتن شما رو شروع کرده .دیشب که کلا نخوابیدی امروز صبحم با ماما ماما و گریه های وحشتناک پاشدی .که بغل زری جون ساکت نشدی .ولی همین اومدی بغل من آروم گرفتی .کلا صبحا باید بیای بغل من تا آروم بشی عزیزکم.امیدوارم زیاد تو این قضیه اذیت نشی قربونت برم ....
اینم چندتا عکس از نیکا توی سرای سعدالسلطنه :