27ماهگی
سلام قشنگ ترینم
نیکا خانوم 22/دی/95 27 ماهه شدی
تازگیا کلی عاشق حموم شدی .همین که میگیم نیکا بریم حموم بدو بدو میری جلو در حموم وایمستی .تو حمومم کلی بهت خوش میگذره .
جمله های کوتاه و کامل میسازی .کلی ام فکر میکنی من عاشق فکر کردنتم .چشماتو میدی بالا دستتو میزاری گوشه ی لپت و میگی اِمــــــــــــــــــــــ .وسط جمله هاتم کلمه یادت نمیاد میگی اَن ....اَن .مثلا : نیکا وَف حموم...اَن....حوله ...اَن...بِباس پوشید...اَن...چوچل: نیکا رفت حموم حوله پوشید لباس پوشید خوشگل شد .
شربت های ویتامین و زینک تو خودت میگری دستت میخوری . تهشم یه ذره تو لیوانت مونده باشه بهت بگیم تموم شد؟ میگی نه مووونده .ینی من نمیدونم اینو از کی یادت گرفتی
وقتی پای تلفن باهات حرف میزنیم باید تمام قضایای اون روزو با همون جمله بندی اَن.....اَن..... برامون تعرف کنی .تا وقتی که ما جمله اتو تکرار نکنیم فکر میکنی متوجه نشدیم هی میگی
عاشق برنامه ی خندوانه ای و هر وقت بزنیمرو نسیم میگی همِده : خندوانه .حالا بدبختی اون وقتیه که خندوانه نداشته باشه و من باید هی توضیح بدم .اما وقتی تو خندوانه میگن حالتون چطوره تو با تمام قوا داد میزنی عــــــــــــــــــــالی .یا میگن ماشما رو خیلی دوست داریم تو میگی هِـــــــــــــــــــــــــلی
عاشق آب هویج و مرغ و کوکو سیب زمینی نیمرو و البته دنت.صبح حا وقتی بپرسیم صبحانه چی نمیخوری میگی نون پنی چَیه عَچل : نون پنیر کره عسل ولی منظورت همون کره عسله