این چند روز نیکا جونــــ
سلا م عشـــــــــــــــق خاله و دوستای گلم
توی این چند روزی که از اومدن نیکا خانومی به خانواده ی ما میگذره اتفاقات زیادی افتاده
اول از همه روزی که نیکا خانومو از بیمارستان به خونه آوردن برای سلامتی خودش و مامانش گوسفند کشتیم
بعد از اون پدر عزیزم بهش یک چشم قربونی داد تا دخمل نازمون چشم نخوره
اینم عکسش
این هم پشتش که یه لایه از طلا وان یکاد داره
اینم روی لباس نیکا خانوم ناز ما
برای نیکا خانوم و مامانش چهارشنبه (فردای تولد نیکا گلی) کلی مهمون اومد....
روز چهارشنبه می خواستیم نیکا عسلی رو ببریم حموم تا گل تر از اینی که هست بشه ولی هربار که لباسای نیکا جونو در میاوردیم زنگ خونه به صدا در میومد و نمیشد
پنج شنبه بالاخره حدود ساعت 11 بود که به مامان عزیزم به کمک خاله ی مهربونم نیکا گلی رو بردن حموم و دسته ی گلش کردن .
این هم نیکا خانوم ما چند دقیقه بعد از یه حموم آب گرم
خواب بعد از حموم می چسبه هااااااا
همون روز هم خاله اش (اینجانب) هم عمه ی مهربونش بهش کادو دادن
یه جفت گوشواره من بهش کادو دادم
یه دستبند ناز هم عمه ی گلش به نیکا جون هدیه داده.
دستشون درد نکنه
بعدن عکساشو میزارم
روز پنج شنبه نیکا خانوم شناسنامه دار شد
مبــــــــــــــــــــــــــــــــــارکه نیکا عسلی خاله
دست پدر بزرگ نیکا جون (پدری ) درد نکنه که برای شناسنامه دار شدن نیکا جون یه سکه بهش هدیه دادن
نیکا خانوم تو بیمارستان رفته آتلیهاینو یادم نبود
تو بیمارستان به سختــــــــــــــــــــــــی چشمای خوابالوی نیکا رو باز نگه داشتن و ازش یه عکس ناز گرفتن
این هم همون عکسه
این هم از اتفاقات این چند روزه
فعلا خداحافظ